English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3162 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prevarication U خیانت وکیل به موکل
constituents U انتخاب کننده موکل
constituent U انتخاب کننده موکل
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
screwy U گمراه کننده
misleading U گمراه کننده
seductive U گمراه کننده
delusive U گمراه کننده
sinister U گمراه کننده
screwiest U گمراه کننده
screwier U گمراه کننده
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
lothario U گمراه کننده زنان
delusory U فریبنده گمراه کننده
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
To toss and turn. To roll over. U از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
line abreast کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
practitioner U وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners U وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe U نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
it confirms my statements U موید افهارات من است
dying declarations U افهارات پیش از فوت
enfants terribles U کسی که با افهارات بی جاوکارهای بی موردموجب تصدیع خاطرگردد
enfant terrible U کسی که با افهارات بی جاوکارهای بی موردموجب تصدیع خاطرگردد
barrister U وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers U وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
demurrer U عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
client U موکل
clients U موکل
mandator U موکل
briefless U بی موکل
principal U عمده موکل
principals U عمده موکل
principals U موکل ارباب
principal U موکل ارباب
collateral U پهلو به پهلو متوازی
side by side columns U ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision U برخورد پهلو به پهلو
lawyers and laymen U وکیل و غیر وکیل
lohmannizing U غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
vouchers U شاهد
voucher U شاهد
witnessing U شاهد
warranter U شاهد
testimonial U شاهد
testimonials U شاهد
beholder U شاهد
beholders U شاهد
theme U شاهد
themes U شاهد
testifier U شاهد
testate U شاهد
affiant U شاهد
observers U شاهد
observer U شاهد
witnesses U شاهد
looker on U شاهد
blankest U شاهد
witnessed U شاهد
blank U شاهد
witness U شاهد
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
expert witness U شاهد خبره
rebutting evidence U شاهد معارض
witnessed U شاهد مدرک
skilled witness U شاهد متخصص
ocular witness U شاهد عینی
instance U مثال شاهد
eye witness U شاهد عینی
instances U مثال شاهد
witnesses U شاهد مدرک
challenging a witness U جرح شاهد
witnessing U شاهد مدرک
eye-witness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
witness U شاهد مدرک
eyewitness U شاهد عینی
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
I swear by the almighty that… U خدا شاهد است که ...
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
testator U شاهد میراث گذار
eye-witnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitness U شاهد عینی گواه خوددیده
witness U گواه شاهد شهادت دادن
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
eyewitnesses U شاهد عینی گواه خوددیده
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
witnessed U گواه شاهد شهادت دادن
witnessing U گواه شاهد شهادت دادن
History is the best testimony. U تاریخ بهترین شاهد است
witnesses U گواه شاهد شهادت دادن
devious U گمراه
self deluded U گمراه
astray U گمراه
hell bent U گمراه
amiss U گمراه
hell-bent U گمراه
aberrant U گمراه
perverted U گمراه
inveglement U گمراه
stray U گمراه شدن
corruptible U گمراه شدنی
misdirect U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
inveigler U گمراه سازنده
to lead astray U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
to go a U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
strays U گمراه شدن
seduction U گمراه سازی
to fall into error U گمراه شدن
lead astray U گمراه کردن
to go astray U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
to put off the scent U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
perverts U گمراه شدن
seduces U گمراه کردن
pervert U گمراه شدن
seducer U گمراه کنندهseduction
err U گمراه شدن
seduced U گمراه کردن
misled U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
perverting U گمراه شدن
heterodox U گمراه زندیق
misdirecting U گمراه کردن
misdirects U گمراه کردن
errs U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
perverse U گمراه هرزه
misleads U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن
confidnetial relationship with client U حفظ اسرار موکل حفظ اسرارمشتری
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
onlooker U رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
lost U شکست خورده گمراه
to be deluded U گمراه شده بودن
inveigles U گمراه کردن وبردن
to be fooled U گمراه شده بودن
baffle U گیج یا گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
inveigling U گمراه کردن وبردن
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
sidling U از پهلو
sideways U از پهلو
sideward U از پهلو
flanked U پهلو
nip and tuck U پهلو به پهلو
two edged U دو پهلو
laterally U از پهلو
sidewards U از پهلو
ship side U پهلو
flank U پهلو
hexagons U شش پهلو
one-sided U یک پهلو
three sided U سه پهلو
side arm U از پهلو
side view U از پهلو
yoko U پهلو
side by side U پهلو به پهلو
one sided U یک پهلو
handing U پهلو
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1مرض سینه وبغل
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com